| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
دیدی که سخت نیست … تنها بدون من؟
دیدی که صبح می شود … شبها بدون من؟
این نبض زندگی … بی وقفه می زند …!
فرقی نمی کند … با من … بدون من …!
دیروز گرچه سخت … امروز هم گذشت …!
طوری نمی شود … فردا بدون من …!
تو از من “صداقت” خواستی و من “حماقت” کردم، چشم به “حمایت” تو داشتم و تو مرا “شماتت” کردی… و این شد که هر دو به “فلاکت” افتادیم!
اشتباه من، خشم تو شد، و خشم تو درد من…
درد من زجر تو شد و زجر تو فریاد من!
داستان دختری که برای تکیه گاه بودن ضعیف بود و شکست! و مردی که به این شکستگی دامن زد. شکستن بی صدایی که فریاد هر دو رو به آسمان برد.
فریادش تمام اتاق رو گرفت. صداش پیچید و پیچید و پیچید و مثل یه سیلی محکم خورد به گونه ام.
متعجب نگاهش کردم، ناباور. خون توی رگ هام منجمد شده بود. فریادش همراه شد با پرت شدن گلدان بلوری که تکه تکه شد و هر تکه اش با صدا به گوشه ای افتاد. صورتش قرمز بود.
ـ تو … تو چی کار کردی؟ خیانت؟! خیانت به من؟! من چه اشتباهی مرتکب شده بودم؟
سرش رو خم کرد. مرد عصبانی رو به روی من حالا سرش رو خم کرده بود و سعی داشت اشکی که داشت از چشماش می ریخت رو پس بزنه.
ـ جز عاشقت بودن، جز پرستیدنت؟
این جمله رو گفت و به سمتم حمله کرد.
اون روز قرار من با دوستانم ، آسایشگاه کهریزک بود .
جایی بود بزرگ و با صفا و پر از نیمکت های رنگ وارنگ .
این قدر دارو درخت داشت که در بین آنها گم می شدی ، افسوس که فضای غم گرفته ای داشت .
در محوطۀ آسایشگاه ، پیرزنها و پیرمردهایی را می دیدم که هر کدام مشغول صحبت با دوستان و هم اتاقی هایشان بودند .
بعضی ها هم در گوشه ای خلوت ، تنها و آرام نشسته بودند و انگار که از تنها بودن بیشتر از با هم بودن لذت می بردند .
مدت ها بود که به آن جا می رفتم و با تعدادی از آنها گفتگو می کردم ، شاید موضوع تازه ای پیدا کنم ولی هیچ کدام نظرم جلب نمی کرد ،
تا این که آن روز چشمم به اتاقی افتاد که همیشه پرده هایی کشیده داشت و فقط سایه ای پشت پنجره دیده می شد .
کنجکاو شدم که این اتاق متعلق به چه کسی است . به سراغ سرپرست آنها رفتم ، با دیدن من و دوستانم از جا بلند شد و گفت : ببینم بالاخره شما موضوع مناسبی پیدا کردید یا نه؟
گفتم : تا امروز که نه و بلافاصله گفتم : خانم ارسلانی اون اتاقی که بیشتر اوقات پرده هایش کشیده شده است مال کیه؟
با تعجب گفت : چه طور مگه!؟
خلاصه داستان :
درموردیک دختر که باپسرمغروری اشنامیشه وعلاقه مند اما بخاطر مشکلات خانوادگی اش….پایان خوش..
این رمان زیبا رو در ادامه مطلب دانلود کنید. . .
گوشی رو روی قفسه ی سینه ی بیمار گذاشتم و به صدای منظم قلبش گوش دادم.
نگاهم همزمان به پرونده ش بود.
…:خانم دکتر،حالش چه طوره؟
-: همه چی خوبه، خدارو شکر وضعیت بحرانی رو پشت سر گذاشته.
به زودی به هوش میاد.
… : خدا خیرتون بده. همش رو مدیون شماییم.
لبخندی به نشونه احترام زدم و از اتاق اومدم بیرون.
می خواستم برم طرف پاویون که صدای جیغ و داد متوقفم کرد. . .
مثل همه ی رمانها یه دختر داریم و یه پسر …
و یه سری اتفاقات …
دختر قصمون شغلش ؟! شغلی مخالف رشته تحصیلیش …
پسر قصمون ولی مطابق رشته تحصیلی … ولی تو یه محیط کاری … اوه اوه …
هر دو شوخ … پررو … کل کلی … مهربون … مغرور … گاهی عصبی … ولی …غم هم دارن غصه هم دارن …
داستان از تصادفی شروع میشه که هیچ کدوم خودشونو مقصر نمیدونن و …
تاس عشق زندگی دختر یکی یکدانه ی پدر و مادر پزشکی را روایت میکند .
که بر خلاف علاقه ی خود در رشته ای قبول میشود
که مسیر زندگیش را تغییر میدهد به عبارتی روی دیگر زندگی را می تواند لمس کند و… …
خلاصه رمان:
دختری به اسم رزا باقری که شیطنت هاش بی نظیره و تو تولد دوستش میادوتوزندگیش ریسک بزرگی میکنه و با یاشار شرط میبنده
اگه ببازه یک ماه مستخدم خونشون میشه و اگه ببره هم یاشار یک ماه راننده شخصی اون…
قصه عشق پررزده وقتی روی کار میاد که رادوین میادو میشه طوفان زندگی رزا…
ادامه این رمان زیبا را میتوانید در ادامه مطلب دانلود کنید. . .
بدون اینکه حتی پلک بزنم به تصویر خودم تو آینه خیره شدم..
به تصویر دختری که ظاهر ارومش می تونست نشانگر غمی باشه که مدت هاست تو دلش جای گرفته..
چشمای غم زده م رو بستم..نمی خوام شاهد تصویر درون آینه باشم..اون من نیستم..می خوام که نباشم..
اما حقیقت نداره..من همینی ام که آینه بهم نشون میده..یه دختر بی پناه..دختری که تو اغوش غم محو شده و سیاهی بر بخت و اقبالش سایه انداخته..
بغض داشتم..چشمام بارونی بود..بازشون کردم..یک قطره اشک بی اراده به روی گونه م چکید..
حس تنهایی اراده م رو ازم گرفته بود..با اینکه اطرافم پر بود از ادم هایی که به ظاهر بهم نزدیک بودن ولی باز هم احساس تهی بودن می کردم..اینکه تنهام و کسی رو ندارم تا پناهم باشه..
نسترن درست می گفت..تا وقتی اراده ای از خودم نداشته باشم اوضاعم هیچ تغییری نخواهد کرد..هیچ چیز دست من نبود..این روزگار تلخ با بی رحمی ِ هر چه تمام تر زنجیرش رو به ناحق به دست و پام بسته بود..
خلاصه داستان
مهناز دختری خوشبخت است و زندگی عادی خود را دارد .
او دلباخته ی دوست و هم بازی دوران کودکی خود ، بیژن شده و البته بیژن هم نسبت به او بی میل نیست .
اما داستان از روزی شروع میشود که خانواده ی شاهین فر مهناز را برای پسر بزرگشان ، بهرام ، خواستگاری میکنند …
این رمان زیبا رامیتوانید در ادامه مطلب دانلود کنید. . .
خلاصه داستان:
حاج احمد کیانمهر از آدم های معتبر و ثروتمند تهران قدیم بوده است…
مردی که حتی پس از مرگش هم هنوز نامش بر روی زبان هاست و اکنون فرزندان و نوه هایش اعتبارش را بر دوش می کشند. حاج احمد پیش از مرگش وصیت هایی داشته که اکنون فرزندان و نوه هایش موظف به عمل کردن به آنها هستند. اما نوه های حاج احمد با ماجرا های عاشقانه ای که برایشان پیش می آید نه تنها آنها بلکه حتی فرزندان حاج احمد هم نا خواسته به هیچ یک از وصیت ها عمل نمی کنند….
ماجرای رمان در دهه ی هشتاد شروع می شود و در دهه ی نود به پایان می رسد..
"کتاب رمان عاشقانه بی تردید تقدیم علاقمندان می شود"
این رمان زیبا را در ادامه مطلب دانلود کنید. . .
ژانر : عاشقانه و در عین حال غمناک ، گاهی هم خنده دار
خلاصه :
ابتدای داستان در مورد دو زوجه ، دو زوجی که هر کدوم عاشق همسرشون هستن !
ولی با یه تصادف ، همسر یکی از این زوج ها از بین میره و اون سه نفر دیگه رو تو مسیر هم قرار میده !
علی راضی به رضایت نمیشه ، تنها حرفی که روی زبونشه ، قصاصه ! و اینکه سهیل باید تاوان کاری که کرده رو پس بده !
قانون باید اونو مجازات کنه !
حکم دادگاه ، اعدامه !
اعدام سهیل !
بهارم که عاشق سهیل همسرشه ، هر کاری میکنه تا از علی رضایت بگیره حتی ……
و علی راضی میشه ، اما فقط به یه شرط ، اونم اینکه ……
این رمان زیبا را میتوانید در ادامه مطلب دانلود کنید. . .
خلاصه :
درباره ی یه دختر که از یه خانواده متوسطه …
دختری که بخاطر زندگی پدرش زندگی خودشو تباه میکنه!!….
پدر سوگند قصه ما که یه راننده تاکسی سادست به جرم قتل محکوم به اعدام میشه در این بین پسر مقتول شرطی میذاره که این خانواده به کلی متعجب میشن!! ….
این رومان زیبا را میتوانید در ادامه مطلب دانلود کنید. . .
مقدمه:
نویسنده و رمان نویس به نام گابریل گارسیا مارکز کتاب عشق سال های وبا را در سال 1985 نگاشته است که موفقیت و محبوبیت ان باعث ساخت فیلم عشق سالهای وبا
(به انگلیسی: Love in the Time of Cholera) نام فیلمی به کارگردانی مایک نیوول ساخته ۲۰۰۷ است.
با بازی جیووانا متزوگیورنو ، و خاویر باردم و بنجامین برت
تهیهکننده فیلم ، اسکات استیندورف ، تنها سه سال مشغول انجام امور حقوقی فیلم از جمله کسب رضایت گارسیا مارکز برای حقوق کتاب و اقتباس آن برای ساخت فیلم بوده است.
این رمان عاشقانه در مورد داستان عاشقانه دختر و پسری می باشد که عشق خود را به فراموشی سپرده و سپس در سال های پیری عشق ان ها مجددا شگفته خواهد شد.
این رمان زیبا را میتوانید از ادامه مطلب دانلود کنید. . .
خلاصه داستان :
لیلی دانشجوی رشته ی عکاسی و دختری آروم و بی سروصداست که به خاطر شرایط خاص زندگی که داشته و داره منزوی و گوشه گیر شده.. عاشق یکی از هم کلاسیاشه به اسم سیاوش آزادروش و به شدت حس می کنه تو رقابتش برای بدست آوردن قلب این پسر بین دخترهای دیگه بازندست و این وسط همه چیز به تصمیم این پسر بستگی داره… و زمانی که باید بگذره و همه امیدوارن با گذشتنش بدی ها بره و خوبی ها به جاش بیاد.. اما آیا واقعا همیشه اینطوری میشه ؟ آیا همیشه با گذشتن زمان خوشبختی پیدا میشه… شاید هم زمان همون چیزی باشه که در نهایت انتقام میگیرهبرای دانلود این رمان زیبا به ادامه مطلب یروید. . .
دانلود رمان برای موبایل آندروید و جاوا در ادامه مطلب . .
دانلود رمان خاطرات برهنه برای آیفون و آندروید
نام رمان : رمان خاطرات برهنه
نویسنده : مهسا رمضانی
رمان خاطرات برهنه برای آیفون و آندروید و جاوا
خلاصه داستان:
آرام برای فرار از وضع نابسامان خانوادش تلاش میکنه ک مثل دوستش زهرا خوش باشه و خوش بگذرونه . درست و غلط راهی که در پیش داره یک طرف؛ وجود خانواده ای که به اصطلاح خوشبختی آرامو می خوان یک طرف. هر دوی این ها دست به دست هم میدن و آرامو تو تو مسیری هل میدن که پایانش طرح و صورتی خوشی نداره. آرام توی یه زندگی بی سر و ته؛ که به ظاهر پر از خوشبختی و در باطن پر از نکبته اسیر میشه. پایان این ماجرا رو مردی رقم می زنه. اون مرد کی می تونه باشه؟ اون مرد. . .
دانلود این رمان عاشقانه در ادامه مطلب . . .
قسمتی از متن ابتدایی رمان سر آغاز یک انتها:
خلاصه ای از داستان:
دانلود رمان با لینک مستقیم در ادامه . . .
خلاصه داستان رمان ایرانی راز سر به مهر :
داستان در مورد پسریه که بعد از ۷ سال دوری از کشور و خانواده اش به ایران برمیگرده که البته این بازگشت مثل رفتنش از ایران خیلی مطابق میلش نبوده ، توی بازگشتش مجبور به ملاقات با خانواده و دوستانش میشه و در خلال این دیدار ها اتفاقاتی براش می افته که بعضی از اونها مسیر زندگیش رو تغییر میده .
این رمان برای آندروید و کامپیوتر در ادامه مطلب آماده دانلود است...
به قلم :پروانه طاهری
خلاصه ای از خلاصه داستان:
داستان درباره ی پسری به اسم رضاهستش که علاقه زیادی به ادامه تحصیل داشت ولی پدرش این اجازه رو بهش نداد و به اجبار پدر ومادرش تن به ازدواج با دختر عوش می ده ولی هردو به هم علاقه زیادی نداشته اند و همین باعث میشه که رضا در دوران پیری عاشق بشه و اونم عاشق یه دختر خیلی جوون ……
دانلود رمان با لینک مستقیم در ادامه مطلب . . .